شاعرانه های منو تو

نمیدونم چرا هر وقت بارون میباره یاد روزای اول آشناییمون میفتم  اون موقع ها گرم بود خبری از بارون نبود ولی ... یادمه یه بار که کنارم نشسته بودی گفتی که دلت میخواد تو یه روز بارونی قدم بزنیم ...  زیر بارون  دست تو دست هم  حالا اما  تو نیستی  توی تماااام روزای بارونی  توی تمام روزهایی که میان و میرن و حتی صدای نفس هات هم نمیاد  ایکاش اون روزا  توی خود همون روزا  بارون میومد  تا دستتو محکم بگیرم و هییییچوقت رهاشون نکنم تا لذت قدم زدن توی بارونو کنار تو تجربه کنم  که توی بارون برام بخونی  که نگاهت کنم  نگاهت کنم انقدر نگاهت کنم که ازم بپرسی چمه؟! یادته از روز مبادا بدم میومد ؟ من رسیدم ... به همون شاعرانه های منو تو...ادامه مطلب

داری میری مسافرت

دلن برات تنگ میشه

 

شاعرانه های منو تو...

داره میره شمال

دلم براش تنگ میشه

نه یه روز

نه دو روز

نه سه روز

لعنتی چه خبره اخه

4 روز

 

شاعرانه های منو تو...

احساست در حد زیر صفره 

نه یادی 

نه نشونی

نه یادداشتی

نه نظری

حتی اینجا رو نمیخونی

هر روز دارم مصمم تر میشم در این مورد که تو از احساس هیچی سرت نمیشه 

هیچی

شاعرانه های منو تو...

عاشق شدن در شهریور،

حماقت محض است،

وقتی جهنمی به نام پاییز،

پیش رویت قرار دارد !

 

 

پ.ن:

و من در شهریور عاشق شدم...

نمیدونم چی شد

چرا شد

یهو اتفاق افتاد

بدون اینکه بخوام

بدون اینکه تصمیم داشته باشم...

یدفه

شاید معجزه بود...

عاشق شدن من

شاید هم اون یه معجزه بود

برای من...

شاعرانه های منو تو...

 

مرا با دست‌هایت ببوس

با چشم‌هایت

با لب‌هایت

برایم حرف بزن

با دهانت مرا تصاحب کن

هیچ مردی

با صفحه دوم شناسنامه

مالک قلب زنی نخواهد شد...!

 

شاعرانه های منو تو...